loading...
وصایای چهارده معصوم
مهدی بازدید : 3 شنبه 06 مهر 1392 نظرات (0)

هنگامی که ضعف بر بدن  امام  حسین  (ع)  مسلط شد ، سپاه دشمن  دست از  جنگ  کشید و مدت طولانی از این جریان گذشت و کسی جرأت نمی کرد آخرین  ضربه  را بزند.  شمر برسپاه خود فریاد زد: وای بر شما! چرا به  این مرد مهلت می دهید ؟ مادرهایتان به عزایتان بنشیند ، او را بکشید.
در این وقت ، دشمنان بی رحم ، از هر سوی به آن امام غریب،حمله کردند. یکی به شانه چپ ضرب زد ، دیگری بر دوشش ضرب زد، سنان بن انس پیش آمد و چنان نیزه اش رابرگلوی آن حضرت فرو برد و سپس  نیزه را  بیرون  آورد  و بر  استخوان های سینه اش کوبید و تیر  بر حلقوم  او  وارد ساخت  که   آن  حضرت  بر روی  خاک افتاد،  پس از لحظه ای  بر خاست  و نشست و تیر را از  گلوی  خود   بیرون کشید،  سر  و محاسنش را با خون بدنش رنگین نمود و می فرمود :
اینگونه که به خون خود رنگین شده ام و حقم غصب شده با خدا ملاقات میکنم.
گفتار امام در آن سنگدلان اثر نکرد. عمر سعد فریاد زد  ، بسوی  حسین بروید  و او را راحت  کنید.  شمر
بسوی آن  حضرت شتافت  و با کمال گستاخی روی سینه آن حضرت  نشست  و محاسن آن  حضرت را
به دست گرفت و با خنجر خود بادوازده ضربه سر از بدن آن بزرگوار جدا نمود.
 

 

برچسب ها امام حسین (ع) ,
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 4
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 4
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 1
  • بازدید سال : 8
  • بازدید کلی : 76